نتایج جستجو برای عبارت :

رقص سماع

به نوعی از رقص صوفیانه شامل چرخش بدن همراه با حالت خلصه، یعنی نوعی ربودگی برای اهداف معنوی گفته می شود.سماع دیرینه تاریخی دارد و در اسلام موافقان و مخالفان زیادی در این دین پیدا نموده است. سماع در لغت به معنی شنیدن، شنوایی، آوای گوش نواز، رقص و وجد است.و در تعبیر صوفیات ترانه عرفانی توسط مطرب و مطربان است. ار آنجا که این پدیده گاه به رقص و دست افشانی می انجامد سماع گفته می شود. 
صائب تبریزی در این مورد می فرماید:
ذرات جهان را در سماع آورده است 
سماع را دیده ای ؟اعتقاد مولانا این گونه است؛یک دست را بِ سوی آسِمانِ خدا میگیری،یک دست را بِ سوی زمین،می چرخی تا ذره ای شوی در مرکز عالم کِ زمین را بِ آسمان می رساند و آسمان را بِ زمین!نمیدانم من ذره شده ام؟آسمان ام ؟زمین ام ؟سماع در من است یا من در سماع گم شده ام...؟حین التحریر:موسیقیِ منُ توُ درختِ کیمیای قربانی را چاشنیِ متنِ شب های سردِ بهمن ماهِ هزارُ سیصدُ نودُ هشت کنید تا هنوز جان دارد بهمن؛
 
نورِ ملایمِ شبنم گونه از لا بِ لای نت هایش می
گفتا من آن ترنجم داستان زندگی مولاناست، از منظر و زبان حسام الدین چلبی که از مریدان خاص مولانا بوده و در سالهای پایانی زندگی وی، به عنوان خلیفه انتخاب می شود.کتاب تالیف محمد قاسم زاده است و انتشارات روزبهان که همان انتشارات نادرابراهیمی است، آنرا چاپ کرده.نثر کتاب روان و خواناست...از پله پله تا ملاقات خدای عبدالحسین زرین کوب، روان تر است. قاسم زاده صرفا به داستان پرداخته و سعی کرده مانند زرین کوب، از ارائه تحلیل و نظریات ادبی دور بماند. در ک
دانلود آهنگ جدید رضا ملک زاده رقص سماع
دانلود آهنگ رضا ملک زاده به نام رقص سماع کیفیت ۱۲۸ و ۳۲۰ ، با لینک مستقیم ، همراه با پخش آنلاین و متن آهنگ
دانلود آهنگ فوق العاده رقص سماع با صدای رضا ملک زاده از جوان ریمیکس
Download New Music Reza Malekzadeh – Raghse Sama

آهنگ جدید رضا ملک زاده در حال آماده سازی می باشد.
این قطعه سنتی، رقص سماع نام دارد.
امیدوارم رضا ملک زاده عزیز بتواند رضایت کاربران را جلب کنید.
هم اکنون می توانید موزیک پیشنهادی این خواننده را از لینک زیر
میخوام برات بنویسم اما چون بلد نیستم دست به دامن جناب حافظ شدم ...
من که از آتش دل چون خم می در جوشممهر بر لب زده خون می خورم و خاموشمقصد جان است طمع در لب جانان کردنتو مرا بین که در این کار به جان می کوشممن کی آزاد شوم از غم دل چون هر دمهندوی زلف بتی حلقه کند در گوشمحاش لله که نیم معتقد طاعت خویشاین قدر هست که گه گه قدحی می نوشمهست امیدم که علیرغم عدو روز جزافیض عفوش ننهد بار گنه بر دوشمپدرم روضه رضوان به دو گندم بفروختمن چرا ملک جهان را به جوی نف
روی بنما و مرا گو که ز جان دل برگیرپیش شمع آتش پروانه به جان گو درگیر
در لب تشنه ما بین و مدار آب دریغبر سر کشته خویش آی و ز خاکش برگیر
ترک درویش مگیر ار نبود سیم و زرشدر غمت سیم شمار اشک و رخش را زر گیر
چنگ بنواز و بساز ار نبود عود چه باکآتشم عشق و دلم عود و تنم مجمر گیر
در سماع آی و ز سر خرقه برانداز و برقصور نه با گوشه رو و خرقه ما در سر گیر
صوف برکش ز سر و باده صافی درکشسیم در باز و به زر سیمبری در بر گیر
دوست گو یار شو و هر دو جهان دشمن باشبخت گو پش
روی بنما و مرا گو که ز جان دل برگیرپیش شمع آتش پروانه به جان گو درگیر
در لب تشنه ما بین و مدار آب دریغبر سر کشته خویش آی و ز خاکش برگیر
ترک درویش مگیر ار نبود سیم و زرشدر غمت سیم شمار اشک و رخش را زر گیر
چنگ بنواز و بساز ار نبود عود چه باکآتشم عشق و دلم عود و تنم مجمر گیر
در سماع آی و ز سر خرقه برانداز و برقصور نه با گوشه رو و خرقه ما در سر گیر
صوف برکش ز سر و باده صافی درکشسیم در باز و به زر سیمبری در بر گیر
دوست گو یار شو و هر دو جهان دشمن باشبخت گو پش
تقدیم به ساحت انسان کامل ...

شاهدان گر دلبری زین سان کنند
زاهدان را رخنه در ایمان کنند
هر کجا آن شاخ نرگس بشکفد
گلرخانش دیده نرگسدان کنند
ای جوان سروقد گویی ببر
پیش از آن کز قامتت چوگان کنند
عاشقان را بر سر خود حکم نیست
هر چه فرمان تو باشد آن کنند
پیش چشمم کمتر است از قطره‌ای
این حکایت‌ها که از طوفان کنند
یار ما چون گیرد آغاز سماع
قدسیان بر عرش دست افشان کنند
مردم چشمم به خون آغشته شد
در کجا این ظلم بر انسان کنند
خوش برآ با غصه  ای دل ک اهل راز
ع
ما دو هزار و پانصد سال در قفس نفس کشیدیم؛ ۲۵۰۰ سال پرچم‌هایمان در نسیم شمشیر تکان می‌خورد. مغول‌ها به کاشی‌های ما تجاوز کردند. شرح نیستان سوخته ما یک مثنوی هفتاد من کاغذ است. آنها با هُلاکو آمدند و ما با مولانا برخاستیم. ما برگرد شهیدان خود سماع می‌کردیم، تیمور رویاهای ما را به آتش کشید. اسکندر ما را به کرانه کابوس تبعید کرد. این یک مشت مینیاتور ِمعلول، حاصل محاصره نیشابور است.
 
* یک لیوان شطح داغ: داغترم میشه
این اخر هفته ای که گذشت بسی پربار و جذاب بود،از کارگاه ترانه با اهورا ایمان که هرچقد از شخصیت و منشش بگم کم گفتم، اونقدری این بشر روح شاعرانه داره که دلت میخواد همینطور حرف بزنه و تو گوش بدی و لذت ببری تا افتتاحیه روز جمعه،سخنرانی دکتر مهدوی که مولاناشناس هست و انقد خوب حرف میزد که آدم برخلاف سخنرانیای دیگه که خسته کنندس حظ میکرد از طرز تفکر و صحبتش...گروه آقای سماع که اجرای اپراشون فوق العاده بود به معنای واقعی و رقص سماعی که آدمو مسخ میکرد و
من که از آتش دل چون خم می در جوشم
مهر بر لب زده خون می‌خورم و خاموشم
قصد جان است طمع در لب جانان کردن
تو مرا بین که در این کار به جان می‌کوشم
من کی آزاد شوم از غم دل چون هر دم
هندوی زلف بتی حلقه کند در گوشم
حاش لله که نیم معتقد طاعت خویش
این قدر هست که گه گه قدحی می نوشم
هست امیدم که علیرغم عدو روز جزا
فیض عفوش ننهد بار گنه بر دوشم
پدرم روضه رضوان به دو گندم بفروخت
من چرا ملک جهان را به جوی نفروشم
خرقه پوشی من از غایت دین داری نیست
پرده‌ای بر سر صد
 
غمزه‌ی ناب آن تو ، خوی حجاب آنِ توجلوه چو ماه گر کنی ، کار ثواب آنِ تو
مست کنی مرا اگر ، نوش کنم ز چشم تورقص سماع از من و چنگ و رباب آنِ تو
نَقل به هر فسانه‌ای ، نُقل در این زمانه‌ایتا که به کوچه‌ات شدم ، کوچ و شتاب آنِ تو
در هوسم به تشنگی ، جام شراب سر کشمجام شراب دست تو ، نقش سراب آنِ تو
ای نفست چکامه‌ی سینه‌ی شهد ریز منتنگ گلاب از من و بوی گلاب آنِ تو
راز، درون اسم تو اسم، درون راز توشرب مدام از من و خَمر و شراب آنِ تو
چشم به راه وصل تو دیده‌ی
ز تو با تو راز گویم به زبان بی‌زبانیبه تو از تو راه جویم به نشان بی‌نشانیچه شوی ز دیده پنهان که چو روز می‌نمایدرخ همچو آفتابت ز نقاب آسمانیتو چه معنی لطیفی که مجرد از دلیلیتو چه آیتی شریفی که منزه از بیانیز تو دیده چون بدوزم که تویی چراغ دیدهز تو کی کنار گیرم که تو در میان جانیهمه پرتو و تو شمعی همه عنصر و تو روحیهمه قطره و تو بحری همه گوهر و تو کانیچو تو صورتی ندیدم همه مو به مو لطایفچو تو سورتی نخواندم همه سر به سر معانیبه جنایتم چه بینی به ع
از دهم تا هفدهم دسامبر هر سال میلادی (19 لغایت 26 آذرماه)، هزاران نفر در شهر قونیه و بعضا در شهرهای استانبول و آنکارا ترکیه برای شرکت در مراسم گرامی داشت مولوی و جشنواره سالانه سماع دراویش، حضور پیدا می کنند. هم اکنون قونیه در حال مهیا کردن خود برای یکی از مهمترین رویدادهای سال می باشد و آن جشنواره سالانه بزرگداشت مولوی و مراسم چرخش دراویش است. برای افراد بسیاری این یک سفر برای بزرگداشت مرگ یک شاعر و همینطور آثار او است که همچنان در جامعه امرو
از جان ما چه میخواهی دنیا؟ نمیبینی از تمام عائله در دنیا همین یک سر را داریم؟ از جان ما چه میخواهی دنیا؟! دست های پنجه افتابش را قرق کردی و ان ته مانده خون نخشکیده در رگ هایش را مکیدی. من جواب تمام سوالات ارسطو را میدهم. از شب تا سحر پای حرف های ارشمیدس مینشینم و انقدر برای مولانا سماع میرقصم که از شمس و شموس بی نیاز شود. همه کاری میکنم و قسم که همه چیزا را هم اگر بفهمم باز نتوانم فهمید تو از جان نحیف نگارم چه میخواهی؟ مگر پاهایت چه قدر توان دارند
صلاح کار کجا و منِ خراب کجا
ببین تفاوت ره کز کجاست تا به کجا
دلم ز صومعه بگرفت و خرقه سالوس
کجاست دیر مغان و شراب ناب کجا
چه نسبت است به رندی صلاح و تقوا را
سماع وعظ کجا نغمه رباب کجا
ز روی دوست دل دشمنان چه دریابد
چراغ مرده کجا شمع آفتاب کجا
چو کحل بینش ما خاک آستان شماست
کجا رویم بفرما از این جناب کجا
مبین به سیب زنخدان که چاه در راه است
کجا همی‌روی ای دل بدین شتاب کجا
بشد که یاد خوشش باد روزگار وصال
خود آن کرشمه کجا رفت و آن عتاب کجا
قرار و خواب
می شه گفت شاخص ترین شاعران در حیطه ی غزل پست مدرن "سید مهدی موسوی" و "فاطمه اختصاری" هستن.
در زمینه ی رمان پست مدرن و داستان کوتاه پست مدرن هم می تونیم از "بهمن انصاری" اسم بیاریم، که گویا اولین رمان پست مدرن تاریخ ادبیات فارسی ایران (به نام "مسلخ روح") رو منتشر کرده و یه مجموعه داستان به نام "سرزمین جذامی ها" داره که حدود نیمی از داستان هاش در سبک پست مدرن هستش.
-------
یکی از اساسی ترین ویژگی های غزل پست مدرن، اینه که زمان نداره! یعنی نویسنده (اگه کتاب
#سحرنوشت ۲حرف زدن خوب است. گاهی فکر می‌کنم آدم اگر حرف نزند دق می‌کند، در خود می‌پوسد. اما من دلم می‌خواهد با تو حرف بزنم. دلـ⁦❤️⁩ـم می‌خواهد بنشینم کنارت و زل بزنم توی چشم‌های آشنایت و با ذوق برایت حرف بزنم. هی درد دل کنم و هی تو سربجنبانی و آرام بگویی: «می‌دانم، همه را می‌دانم» آن وقت است که تمام اصول روانشناسی مکالمه را دور می‌ریزم و عاشق همین «می‌دانم» گفتن‌های وسط کلامت می‌شوم. اصلا همین که تو می‌دانی کافی‌ست، گفتن من فقط بهانه
بسم از هوا گرفتن که پری نماند و بالی
به کجا روم ز دستت که نمی‌دهی مجالی
 
نه ره گریز دارم نه طریق آشنایی
چه غم اوفتاده‌ای را که تواند احتیالی
 
همه عمر در فراقت بگذشت و سهل باشد
اگر احتمال دارد به قیامت اتصالی
 
چه خوش است در فراقی همه عمر صبر کردن
به امید آن که روزی به کف اوفتد وصالی
 
به تو حاصلی ندارد غم روزگار گفتن
که شبی نخفته باشی به درازنای سالی
 
غم حال دردمندان نه عجب گرت نباشد
که چنین نرفته باشد همه عمر بر تو حالی
 
سخنی بگوی با من که چن
شمس گفت : 
گوهر داریم در اندرون به هر که روی آن با او کنیم ،از همه یاران و دوستان بیگانه شود.
- آدم متملق چون بختکی بر ذهن و فکر و شعور انسان می چسبد و رشد اندیشه را از وی می رباید . 
- آنکه مرا دشنام می دهد ، خوشم می آید و آنکه ثنایم می گوید می رنجم .زیرا که ثنا می باید چنان باشد که بعد از آن انکار در نیاید و گرنه آن ثنا نفاق باشد . اخر آن که منافق است بتر است از کافران 
- خواص را سماع حلال است . زیرا دل سلیم دارند . این تجلی و رویت حقیقت ،مردان سالک را در
گاهی چنان بدم که مبادا ببینی امحتی اگر به دیده ی رؤیا ببینی اممن صورتم به صورت شعرم شبیه نیستبر این گمان مباش که زیبا ببینی امشاعر شنیدنی ست...ولی میل، میل توستآماده ای که بشنوی ام یا ببینی ام ؟این واژه ها صراحت تنهایی من استبا این همه مخواه که تنها ببینی اممبهوت می شوی اگر از روزن‌ات شبیبی خویش در سماع غزل‌ها ببینی امیک قطره‌ام و گاه چنان موج می زنمدرخود، که ناگزیری، دریا ببینی امشب های شعر خوانی من بی فروغ نیستاما تو با چراغ بیا تا ببینی 
مرا خویی است که نخواهم که هیچ دلی از من آزرده شود. این‌که جماعتی خود را در سماع بر من می‌زنند و بعضی یاران ایشان را منع می‌کنند، مرا آن خوش نمی‌آید. و صد بار گفته‌ام برای من کسی را چیزی مگویید. من به آن راضی‌ام و آخر من تا این حد دلدارم که این یاران که به نزد من می‌آیند، از بیم آن که ملول نشوند، شعری می‌گویم تا به آن مشغول شوند، و اگر نه من از کجا شعر از کجا؟
واللّه که من از شعر بیزارم، و پیش من از این بَتَر چیزی نیست! هم‌چنان است که یکی دست در
دانلود آهنگ جدید رضا ملک زاده رقص سما
هم اکنون شنونده ♫ اهنگ تو ای ساغر هستی به جانم چه نشستی به نام رقص سماع با صدای رضا ملک زاده به همراه تکست و بهترین کیفیت در رسانه موزیکمن باشید ♫
Download New Music BY : Reza Malekzade | Raghse Sama With Text And 2 Quality 320 And 128 On Music-fa
 
متن آهنگ رقص سما رضا ملک زاده
ادامه مطلب
رهپویان
هدایت: با شکل گیری تصوف از قرن سوم، فرقه های مختلفی شکل گرفت. از جمله فرقه
ملامتیه بود که در نیمه دوم همین قرن، در اعتراض به موج ریاکاری صوفیان ساکن در
شهر بغداد، در نیشابور قد علم کردند و تفکرات  انحرافی شان به سایر بلاد
خراسان و عراق و شام رسید.

صوفیان
فرقه ملامتیه کسانی هستند که از
سرزنش و ملامت دیگران هراسی ندارند و روابط باطنی خود را با خدا ظاهر نمی کنند و
به گمان خود می کوشند تا کمال اخلاص را داشته باشند. چنان که مردم عامی گناها
عشق ای تنها صدا تنها طنین ...ای بت آخر تو مشکن در زمین
تو گل باغ سماع آدمی .....تو نخستین اختراع آدمی
نخستین اختراع آدمها حالا یا با دخالت پیامبران یا بی دخالتشان آتش بوده است. 
آتش همان چیزی است که از درون چشم خانه و دل و روده و مغز و جگر جهنمیان زبانه می کشد بی آنکه از عذاب لهیبی که خود جهنم بر جهنمیان فرود می آورد بکاهد..شعله ای دائمی که نه چشم و دل را با سوزاندن دردناک خود نابود می کند و نه پایان می پذیرد.
و آتش همان چیزی است که توی قلب و چشم و معده
دیوارنوشت
+مجالس

دگرباره بشوریدم، بدان سانم به جان تو که هر بندی که بربندی، بدرّانم به جان تو من آن دیوانه‌ی بندم، که دیوان را همی‌بندم زبان مرغ می‌دانم، سلیمانم به جان تو نخواهم عمر فانی را، تویی عمر عزیز من نخواهم جان پرغم را، تویی جانم به جان تو چو تو پنهان شوی از من، همه تاریکی و کفرم چو تو پیدا شوی بر من، مسلمانم به جان تو گر آبی خوردم از کوزه، خیال تو در او دیدم وگر یک دم زدم بی‌تو، پشیمانم به جان تو اگر بی‌تو بر افلاکم، چو ابر تیره
بابت دعوت مرسی سولویگ
با این زلزله‌ و پس‌لرزه‌هایی که تو این دوروز اومده، امید به آینده‌م ده‌برابر کم شده و بیست‌سالِ آینده تقریبا یه رویا محسوب میشه اما دلم میخواد این رویا رو اینجوری تصور کنم:
(نمی‌دونم ازدواج کردم یا نه، به این بخشش کاری نداریم)
یه خونه نقلی و ساده دارم، یه گوشه از شهر، یا ترجیحاً تو یه روستای خوش‌آب‌وهوا با کلی حیوون و درخت و گل. دورتادور خونه پر از کتاب و کاغذهای مچاله‌شده بخاطر نوشتنه. روی طاقچه‌ش سه‌تار گذاشتم
موسیقی خبری از جهان برتر است تا دل تبعیدیان عالم خاک را خوش کند
و آن خبر جز این نیست که شما را بیهوده نیافریده اند
و پایان کار شما مرگ و نیستی نخواهد بود بلکه زود باشد که
از قفس تن رها شوید و به جانب پروردگار خویش بازآیید.
شاعران و حکیمان مغرب نیز مکرر اشاره کرده اند که
موسیقی ما را تا مرز ابدیت پیش می برد و اجازه می دهد که
از پنجرۀ موسیقی نگاهی به جهان جاوید بیندازیم.
مولانا نیز سرّ لذّت موسیقی را
در همین مشاهدۀ باغ همیشه سر سبز عشق از دریچه موس
شمس تبریزی در گوش مولانا خوانده بود که : 
از حد خاک تا بشر چند هزار منزل است 
شهر به شهر بردمت بر سر زه نمانمت 
و نیز گفته بود که : 
تو هنوز نا پدیدی ز جمال خود چه دیدی 
سحری چو آفتابی ز درون خود در آئی 
و یا :
زیر دیوار وجود تو ، توئی گنج گهر 
گنج ظاهر شود ور تو ز میان بر خیزی 
شمس می گوید که : 
"اعتقاد و عشق دلیر کند و همه ترس ها ببرد ، هر اعتقاد که ترا گرم کرد آن را نگهدار و هر اعتقاد که ترا سرد کند ، از آن دور باش ." 
بیرون ز کفر و دینم ، برتر ز صلح و کی
امیر خسرو دهلوی ،شاعر  و عارف نامدار  فرموده است : 
آن روز که روح پاک آدم ببدن 
گفتند در آ نمی شد از ترس به تن 
خواندند فرشتگان به لحن داوود 
د رتن ، در تن درآ ، در آ اندر تن 
در سلسله مولوی ، رسم بر این است که چون کسی به خواهد در آن طریقه در آید ، باید که مدت هزار روز خدمت نماید .بر این موجب مدت چهل روز خدمت چهارپایان کند ، چهل روز کناسی فقرا نماید و چهل روز آب کشی ، چهل روز فراشی و چهل روز طباخی ، چهل روز حوائج از بازار بیاورد و چهل روز خدمت مجلسی
کلافگی، سردرگمی، شلوغی و بی‌نظمیِ درونی...
به دنبال راهی برای فرار، سکوتی از اختیار...
 
چشم‌آذر می‌نواخت و من می‌شنیدم
او می‌نواخت و من می‌خندیدم :)
می‌نواخت و می‌رقصیدم....
 
یک دست جام باده و یک دست زلف یار
رقصی چنین میانه‌ی میدانم آرزوست...
نه!
گوشی نوای آذر و گوشی سکوت عشق
رقصی چنین جدای رقیبانم آرزوست....
 
رقصی آزاد از چهارچوب و قاعده
رقصی بدون مرز، از جنس لوده
 
آروم شدم؟
نسبتا
منظم شد ذهنم؟
نه زیاد!
 
------------------------
پ.ن.1: ناصر چشم‌آذر، ب
خنده بر هر درد بی درمان دواست؟.سایت msn.com توی یه حرکت جالب اومده ۱۱۰ پرتره از زنان دنیا رو گذاشته و تیتر زده:The Atlas of Beauty: portraits of women from around the world.خنده، نقطه ی اتصال همه ی این #عکس ها به همدیگه ست. یعنی لازم نیست زبان بیگانه بلد باشی تا حس شادی و غم رو بفهمی، فقط کافیه یه مداد برداری و خط لبخند این عکس ها رو به هم وصل کنی تا ببینی یه رشته ی ۱۱۰ تایی از شادی رو ترسیم کردی. از اونجایی که توی عکس نمی شه حرف زد، #عکاسی_پرتره پرچمدار علنی کردن حس در عکس شد و ت
مخاطب عزیز! نشستم برای جفتمان مطالب وبلاگ را دسته بندی کردم. البته قبل ان رقصیدم و اوه، مای ،گاد!!! چشم هایم را بسته بودم و اتاق تاریک بود. من به هیچ چیز فکر نمیکردم و حتی به درستی نمیدانستم دارم چه میکنم یا حرکت بعدی چیست! کاملا در لحظه و سماع طور! صد امتیاز مثبت برای من. احساس میکنم مشتی افکار سیاه از سرم چکه کردند و دور شدند. دوش گرفتم و حالا منتظر خواهرم هستم. مخاطب عزیز! توی دسته بندی مطلب ها فهمیدم چه قدر زمان زود گذشته و بعد فهمیدم الان اخر
بگذار صادقانه بگویم؛ مسلمانی بی عشق خمینی برایم لذتی ندارد. خمینی کجایی؟ ای کاش یک بار، فقط یک بار تو را از نزدیک می‌دیدم، دستت را می‌بوسیدم و با این بوسه به ملاقات خدا می‌رفتم. خمینی! کجایی؟ ای کاش تنها یک بار تو را و تنها یک بار تو را بر آن صندلی که می‌نشستی و امتی را سیراب معرفت می‌نمودی زیارت می‌کردمaminabadi.blogfa.com

 
خمینی! یک عمر عاشقت بودم و تنها در خواب و رویا دیدمت و با دیدنت گریستم... خمینی! دیگران را نمی‌گویم ولی من اگر تو را نداشتم ه
بیوگرافی اسدالله ملک


اسداله ملک نوازنده ویولون،کمانچه و آهنگساز ایرانی در روز ۱۴ مرداد ۱۳۲۰ در محله دروازه دولت تهران متولد شد و در روز سه شنبه ۹ بهمن ۱۳۸۰ بر اثر تومور مغزی در بیمارستان ایران مهر تهران درگذشت.
زادروز : ۱۴ مرداد ۱۳۲۰ تهران
درگذشت : ۹ بهمن ۱۳۸۰
سبک‌ها : موسیقی ملی ایرانی
کار(ها) : نوازنده، آهنگ ساز، رهبر ارکستر
ساز(ها) : ویولن و کمانچه
زندگی
اسد الله ملک در ۱۴ مرداد سال ۱۳۲۰در محله «دروازه دولت» تهران و در یک خانواده لشت نشایی
محمد بن إسماعیل الأمیر الصنعانی، العالم الیمنیّ الذی انشد الشعر فی مدح ابن عبدالوهاب فی بدایة دعوته و رجع عنها حینما رأی منهجه فی تکفیر المخالف.وصفه الشوکانیّ فی البدر الطالع بـ«الإمام الکبیر المجتهد المطلق صاحب التصانیف».کتاب «الروضة الندیة، شرح التحفة العلویة» شرح لقصیدة أنشدها الأمیر الصنعانیّ فی مدح أمیرالمؤمنین الإمام علیّ علیه السلام وأورد فیه فضائل جمّة لمولانا حتّی أنکر نسبة الکتاب إلیه بعض أهل الحدیث حیث لم یطیقوا سماع فضائ
ازه علاقه مندی های جدیدم میتونم به
یک رقص سماع
دو رپ گوش کردن و راه رفتن تو ایستگاه مترو
اشاره کنم،راجب دومی که چیزی ندارم اضافه کنم ولی راجب اولی همش احساس میکنم اگه من انجامش بدم به عظیم ترین سرگیجه کل تاریخ مبتلا میشم.
فردا تولد هاجره و با اینکه دو هفته است که کاملن میدونم چی میخوام براش بگیرم ولی نرفتم بگیرم خدایا خستگی را از ما بگیر:|
امروز ساعت ده صب با مرضی عیت دو تا بدبخت نشستیم کف مترو و ریاضی کار کردیم بعدم با اون خانومی که بغلمون بود
زبان موسیقی چیزی به جز زبانی است که ترانه یا تصنیف به آن زبان سروده شده. برای همین است که وقتی عالیم قاسم‌اف آذربایجانی می‌خواند، اهمیتی ندارد که ترکی آذربایجانی را بدانی یا ندانی. آنچه تو را به آواز و آواز را به تو پیوند می‌زند، آن روح موسیقیایی جاری در آهنگ است. دنیای موسیقی زیاد پایبند به مرزهای جغرافیایی نیست. برای همین است که وقتی صحبت از موسیقی دستگاهی و مقامی می‌شود، بیشتر از اینکه درگیر تفاوت‌های موسیقی دستگاهی ایرانی با موسیقی م
یکی از بدترین عذاب‌های دنیا اینه که غیراجتماعی باشی و بدلایلی که حتی خودت هم نمیدونی ادای اجتماعیا رو دربیاری، اون‌موقع‌ست که مثل دست‌وپاچلفتیا که هی کارو خراب می‌کنن، شروع می‌کنی چر‌ت‌و‌پرت‌گفتن و احمقانه رفتار کردن. میدونین؟ آدم یا باید کاملا غیراجتماعی باشه یا کاملا اجتماعی، چون اگه آدم سعی کنه حد وسط باشه (یا چیزی باشه که نیست) نابود میشه. مثل حس‌وحالی که من این‌روزا دارم. بتمرگ سر جات دختر، چرا همش سعی می‌کنی با این‌واون حرف
بود محال تو را، داشتن امید محال
به عالمی که نباشد همیشه بر یک حال
از آن زمان که جهان بود حال زینسان بود
جهان بگردد، لیکن نگرددش احوال
دگر شدی تو ولیکن همان بود شب و روز
دگر شدی تو ولیکن همان بود مه و سال
نبود شهر در آفاق خوشتر از تبریز
به ایمنی و مال و به نیکوی و جمال
زناز و نوش همه خلق بود نوشانوش
زخلق و مال همه شهر بود مالامال
در او به کام دل خویش هر کسی مشغول
امیر و بنده و سالار و فاضل و مفضال
یکی به طاعت ایزد، یکی به خدمت خلق
یکی به جستن نام و یک
خوابم نمیبره
یه رویایى دارم که وقتى بهش فکر میکنم از شادى خوابم نمیبره
نمیدونم بشه یا نشه اما تنها رویاییه که دارم و از اعماق قلبم آرزو میکنم بشه
انقدر بهش فکر کردم و شاد شدم و خوابم نبرد که اومدم نشستم انگور با بیسکوییت میخورم و وبلاگ ها رو هورت میکشم 
و وسط همه اینا حس میکنم خسته م
یه خستگى که انگار توى خونهامه و از اجدادم بهم رسیده ، خیلى دوست داشتم میتونستم ردیابیش کنم تا ببینم به کجا میرسه . به قاجار؟ صفویه؟ مغول؟ ترکان؟ شایدم اعراب، شای
اصلا همه‌ی بدبختی من از همان جا شروع شد که یکی انگار نگران من شده بود. "تو حیفی." این جمله را چند بار شنیده باشم خوب است؟ همه‌ی بدبختی‌ام از آنجایی شروع شد که عاشق یکی از همین نگران‌ها شدم.
_و عشق. بعضی چیزها هست که تا تجربه‌شان نکردی خیلی راحت می‌توانی بدونشان زندگی کنی اما به محض اینکه مزه‌اش را چشیدی... نه. زندگی بدونشان دیگر ممکن نیست. مثل لذت بعضی مزه‌ها، مثل حس خوب تمام کردن یک کتاب جذاب، مثل مستی مشروب، مثل حسی که مت‌آمفتامین به آدم می
شمس تبریزی در گوش مولانا خوانده بود که : 
از حد خاک تا بشر چند هزار منزل است 
شهر به شهر بردمت بر سر زه نمانمت 
و نیز گفته بود که : 
تو هنوز نا پدیدی ز جمال خود چه دیدی 
سحری چو آفتابی ز درون خود در آئی 
و یا :
زیر دیوار وجود تو ، توئی گنج گهر 
گنج ظاهر شود ور تو ز میان بر خیزی 
شمس می گوید که : 
"اعتقاد و عشق دلیر کند و همه ترس ها ببرد ، هر اعتقاد که ترا گرم کرد آن را نگهدار و هر اعتقاد که ترا سرد کند ، از آن دور باش ." 
بیرون ز کفر و دینم ، برتر ز صلح و کی
نخست ، هیچ نبود . بیابان بود ، و باران بود ، و سنگ . باران ، هزاران سال بی وقفه بارید ، بیابان دشت شد ، باران رودی شد ، در طلب دریا . بی که بداند گرداگرد بیابان می چرخد بیهوده ، چرخید و ثانیه ای از سماع خود باز نماند ، بی خبر از گم کردن قبله. سنگ تنها بود ، و شبها می گریست ، به آواز بلند ، اندوه تنهاییش را . رود ، رود سرمست تن سنگ را شستشو می داد به معبد آبی اندوه گین بیابان . سنگ ، در آغوش رود خروشید و خراشید و فروکاست . قرن ها می گذشتند وسنگ می کاهید و م
بسم الله الرحمن الرحیم-نظریات شخصی است-دردانشگاه شیرازبودم- البته بسیاراز کتب تاریخی ما بزبان انگلیسی خواندیم- درسرکلاس  یک استاد که دردانشگاه سوربون  فرانسه چون دردانشگاه تبریز شاگردممتاز شدهبود ومدتی هم- ایشان درزندان بعلت  تشویق به مرام کمونیستیی بوده است وتوبه نامه مینویسد وازادمیشود معتقدبود- فصل کتاب قبلا در کتب مختلف مطالعه شودوسپس درس با گفتمان پیش رود- ایشان کتاب یک ایرانی درفرانسه-که جزوکتابه ی برجسته ان تاریخ بود به فرانسهب
در یکی از روزهای گرم تابستان میوه خوشرنگ و آبدار هلو را که تازه از بازار خریده بود در دست اش گرفت و می خواست بر روی مبل راحتی آنرا گاز بزند ولی زیبایی دو چندان رنگ میوه که قبل از خوردن در دهانش آب انداخته بود او را به تامل وادار کرد ؛ لحظه ای مکث کرد آخر چگونه این میوه را بخورم در صورتی که هوشیار نیستم این جرقه کوچک بود که عقربه های زمان را در ذهن او به عقب برگرداند فیلمی از گذشته این میوه در ذهن او به نمایش در آمد که در سکانس هایی از آن می دید دس
آیا از خودت پرسیدی؟
عمیق ترین لحظاتی که حسرتش  را داشتی کدام هاست؟
احساسی که به باران ، درخت ، کوه، ستاره و یا آسمان نگفتی؟
یا احساسی که به عزیزترین کس و دوستت نگفتی؟
سوال هایی نپرسیده ای که از هستی باید تا حال پرسیده بودی
یا سرزمین های کشف نکرده ای که سفر باید می کردی؟
کتاب های نخوانده ای که حتی اسم اش را هم نشنیده ای
یا کتاب هایی که خودت باید می نوشتی؟
تولد دوباره ای که در وجودت می افتاد و هنوز نیفتاده است
یا تحولی که در نزدیکانت باید ایجاد م
نام نویسنده: الیف شافاک (ترکیه)
...
"الا روبنشتاین"، دستیار ویراستار، همسر دیوید و مادر سه فرزند است که کتاب ملت عشق با نویسندگی "عزیز زاهارا" جهت مطالعه و ویراستاری در اختیارش قرار گرفته است.
اِلا که در زمان مطالعه کتاب ملت عشق با دختر بزرگترش سر مساله ازدواجش اختلاف نظر دارد و مخالف فرد انتخابی دخترش است با تماس با نامزد ژانت( دخترش) موجب دلخوری دختر و همسرش شده و از طرف آنها طرد میشود.
الا که زندگی زناشویی ناموفقی را تجربه میکند، طرد شدن از سم
عشق در ادبیات فارسی، از جنبۀ عشق حقیقی و عشق مجازی در شعر شاعران، مورد بررسی قرار می‌گیرد. عشق ودیعه‌ ای الهی است که در وجود انسان نهاده شده و با ذات و فطرتِ وی عجین شده است. گفته شده که عشق، راه رسیدنِ انسان را برای رسیدن به سعادت و کمال میسر می‌سازد و اساساً خداوند آدمی را خلق کرده تا عاشق باشد و از تفاوت های اصلی انسان با فرشته در این است که فرشته از درکِ عشق عاجز است و عشق، خاصِ انسان است و از روز ازل در وجودِ او نهاده شده است. سعدی شاعر شی
شاید شما هم طرحواره ی معیار های سخت گیرانه داشته باشید ؟
یک نقطه ضعف از رستا
 
 
امروز یکی از همکلاسیام خانم ترکی ازمون خواستن  به عنوان کال تو اکشن بیایم تصور کنیم که الان وسط یه سمینار قراره پیام بازرگانی بزارن و تو اون پیام بازرگانی مییخوان که ما رو معرفی کنن .
یعنی عین حالت تبلیغ سعی کنن تو او پیام بازرگانی خوبیای ما رو بگن و از منفی ها هیچی نگن .
چیا باید تو اون پیام بازرگانی گفته بشه ؟
 
بعدش من اومدم جواب سوالشو بدم که چند تا سوال ذهنمو د
 
بر این باورم که ؛
انسانها از محیط زمانی و مکانی و اقلیمی خود تاثیر می پذیرند .
و حتی ژنتیک انسانها هم بر تاثیر پذیری از این سه عنصر همراهی می کند.
ما و روزهای تاریک و سرد.
ما و روزهای تعطیل.
ما وغروب جمعه ها.
ما وصبح های آفتابی.
ما و مرداب ها و تالاب ها.
ما و دشت ها.
ما و دریا.
ما و کوه...
همه ی آنچه که ما آن را محیط می  نامیم، هیچ انعطافی به ما ندارد.
زمان و مکان و دگرگونی های جوی و اقلیمی بر ما مسلط است و ما انسانها برای زندگی و زنده ماندن با آن کنار آ
بسم الله الرحمن الرحیم-نظریات شخصی است-  بر گرفته ار سایت ایت الله معزز   خطیب مبرز-حضرت انصاریان- زحمت الله علیه-ظریفی عالم وعارففمودند  به نظرایشان بالاترین دعا -دعاهائی است- که دربار غدیر گفته شده است بطوریکه کسی کاری میکند واین دعا را کسی بخواند وانهم درضمن کار گوش کند  که به ان سماع گفته میشود اجر زیاد داردچه برسد که استماع کند بادقت گوش کند چنانچه مطالبرا بخوبیدرک کند اجر عظیمتر میشود زیرا امامت سروقلب دین وایمان  انسان است- چناچه سر
آموخت تا که عطر ز شیشه فرار راآموختم فرار ز یاران به یار رادل می کشید ناز من و درد و بار راکاموختم کشیدن ناز نگار راپس می کشم به وزن و قوافی خمار را گیرم که کرد خواب رفیقان مرا کسلگیرم که گشت باده ز خشکی ما خجلگیرم که رفت پای طرب تا کمر به گلناخن به زلف یار رسانم به فتح دلمطرب اگر کلافه نوازد سه تار را باید که تر شود ز لب من شراب خشکباید رسد به شبنم من آفتاب خشکدل رنجه شد ز زهد دوات و کتاب خشکاز عاشقان سلام تر از تو جواب خشکاز ما مکن دریغ لب آب دا
بسم الله الرحمن الرحیم
یکی از کاربران بنام « عبدالله » سوالاتی مطرح نموده اند ک بهتر دیدیم در پستی جداگانه ب آنها پاسخ داده شود:

مسئله در رابطه با ایشان باید روشن شود،
یکی استفاده ایشان از مرحوم سعادت پرور است که در شرح زندگی ایشان معلوم نیست چند سال محضر ایشان بوده اند و چرا برخی اساتید حوزه ایشان را جزء شاگردان آن مرحوم ذکر نکرده اند ؟
مسئله ی دیگر شیوه ذکر مصیبت ایشان است که با داب بزرگانی چون آیت الله قاضی و علامه طباطبایی و خود آیت الله
 
من از تو می‌مردماما تو زندگانی من بودی
تو با من می‌رفتیتو در من می‌خواندیوقتی که من خیابان‌ها رابی هیچ مقصدی می‌پیمودم
تو با من می‌رفتیتو در من می‌خواندیتو از میان نارون‌ها گنجشک‌های عاشق رابه صبح پنجره دعوت می‌کردیوقتی که شب مکرر می‌شدوقتی که شب تمام نمی‌شد
تو از میان نارون‌ها، گنجشک‌های عاشق رابه صبح پنجره دعوت می‌کردی
تو با چراغ‌هایت می‌آمدی به کوچه ماتو با چراغ‌هایت می‌آمدیوقتی که بچه‌ها می‌رفتندو خوشه‌های اقاقی می‌
پایین کشیدن عمر بن خطاب از منبر رسول خدا صلی الله علیه و آله و رسواسازی او در ملاء عام توسط امام حسین علیه السلام
شیخ طبرسی رضوان الله علیه روایت کرده است:
احتجاج الحسین بن علی علیه‌السلام على عمر بن الخطاب فی الإمامة والخلافة: روی أن عمر بن الخطاب كان یخطب الناس على منبر رسول الله صلى الله علیه وآله فذكر فی خطبته أنه «أَوْلى بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ» فقال له الحسین علیه‌السلام من ناحیة المسجد: انزل أیها الكذاب عن منبر أبی رسول
شعر در مورد بلبل
در این مطلب از سایت جسارت سعی کرده ایم حدود 100 شعر از اشعار زیبا را در مورد بلبل برای شما تهیه نماییم.برای دیدن این اشعار به ادامه مطلب مراجعه نمایید
بغیر از گل که خندد در چمن بر گریه ی بلبل                نپندارم که در گیتی لب خندان شود پیدا
شعر بلبل
دلت به وصل گل ای بلبل صبا خوش باد
که در چمن همه گلبانگ عاشقانه تست
شعر در مورد بلبل
چشم   عاشق  نتوان  دوخت که معشوق نبیند            نای  بلبل  نتوان  بست   که  بر  گل    نسراید
شعر
 

سونامی و شاعر

زلزله ای به بزرگی آسمان، ستون واژه های شاعررادر هم نوردید

و اندکی بعد سونامی دهشتناکی
از اعماق اقیانوس بر سواحل عاشقانه ی شاعرهجوم  آورد

وهمه ی هستی شاعررابه بازی
گرفت،وچنین شد که شاعر اشعارنامنظم وسپید می سراید.

رقص یک مزرعه ی سرسبز بهاری
هنگام آواز نسیم باد صبا،از مشرق هدایت شنیده می شودوگیسوی مرغزاران را شانه می
کشد...

دیدید که مزرعه وعلفزارچگونه با
زمزمه ی  باد صبا می ر قصند؟

شاعر اینجای قصه چشمهایش رامی
شوید ولی در
 

سونامی و شاعر

زلزله ای به بزرگی آسمان، ستون واژه های شاعررادر هم نوردید

و واندکی بعد سونامی دهشتناکی
از اعماق اقیانوس بر سواحل عاشقانه ی شاعرهجوم  آورد

وهمه ی هستی شاعررابه بازی
گرفت،وچنین شد که شاعر اشعارنامنظم وسپید می سراید.

رقص یک مزرعه ی سرسبز بهاری
هنگام آواز نسیم باد صبا،از مشرق هدایت شنیده می شودوگیسوی مرغزاران را شانه می
کشد...

دیدید که مزرعه وعلفزارچگونه با
زمزمه ی  باد صبا می ر قصند؟

شاعر اینجای قصه چشمهایش رامی
شوید ولی د
ایران زمین از دیرباز مهد تفکرات عرفانی و تاملات شرقی بوده است . یکی از بزرگان نام آور این سرزمین ، حضرت مولانا جلال الدین محمد بلخی است که به ملای روم و یا مولوی رومی نیز نامیده می شود . عنوان رومی از آن رو است که وی سالیان دراز در مملکت روم سکونت گزیده بود و از قرن هشتم نیز بدان شهرت یافته است .
مولانا در ششم ربیع الاول سال 604 هجری قمری در بلخ زاده شده است .پدر او مولانا محمد بن حسین خطیبی است که به بهاء الدین ولد معروف شده است . و نیز او را با لقب س
اهمیت ترک گناه 
بدانکه تقوا دو جزء دارد: جزء اول، کسب نمودن است و جزء دوم، دوری جستن. کسب نمودن، انجام طاعت است و دوری نمودن، ترک محرمات می باشد، ولی جزء دوم؛ یعنی دوری نمودن، مصلحتش برای بنده بیشتر و مهمتر است از جزء اول که کسب کردن باشد؛ چون ترک محرمات خودش فایده رسان است و انجام واجبات - ولو کم باشد - اگر در کنار ترک محرمات قرار گیرد، رشد می کند که این را قبلا شناختی. این مطلب از حدیث شریف: (یکفی من الدعاء مع البر ما یکفی الطعام من الملح) .
برا
تحقیق درباره مفهوم شهود در فلسفه اسلامى فایل تحقیق درباره مفهوم شهود در فلسفه اسلامى در 64 صفحه در قالب Word




دسته بندی
فلسفه و منطق

فرمت فایل
doc

حجم فایل
60 کیلو بایت

تعداد صفحات فایل
64

توضیحات :
فایل تحقیق درباره مفهوم شهود در فلسفه اسلامى در 64 صفحه در قالب Word.
بخشی از متن :
مقدمه مفهوم «شهود» (1) را مى‏توان در زمینه‏هاى مختلف بررسى کرد. این مفهوم، در فلسفه جایگاهى رفیع داشته و در تقسیمات اولیه وجود، مباحث علم و عالم و معلوم، شناخت‏شناسى و ه
تحقیق درباره مفهوم شهود در فلسفه اسلامى فایل تحقیق درباره مفهوم شهود در فلسفه اسلامى در 64 صفحه در قالب Word




دسته بندی
فلسفه و منطق

فرمت فایل
doc

حجم فایل
60 کیلو بایت

تعداد صفحات فایل
64

توضیحات :
فایل تحقیق درباره مفهوم شهود در فلسفه اسلامى در 64 صفحه در قالب Word.
بخشی از متن :
مقدمه مفهوم «شهود» (1) را مى‏توان در زمینه‏هاى مختلف بررسى کرد. این مفهوم، در فلسفه جایگاهى رفیع داشته و در تقسیمات اولیه وجود، مباحث علم و عالم و معلوم، شناخت‏شناسى و ه
آن متمکن هدایت، آن متوکل ولایت، آن پیشوای راستین، آن مقتدای راه دین، آن سالک طیار، مالک دینار رحمة الله علیه، صاحب حسن بصری بود و از بزرگان این طایفه بود. وی را کرامات مشهور بود و ریاضات مذکور، و دینار نام پدرش بود، و مولود او در حال عبودیت پدر بود. اگر چه بنده زاده بود از هر دو کون آزاده بود. و بعضی گویند مالک دینار در کشتی نشسته بود، چون به میان دریا رسید، اهل کشتی گفتند: غله کشتی بیار.
گفت: ندارم.
چندانش بزدند که هوش از او بیرون رفت. چون بهوش آ
    خواجه شمس‌الدین محمد حافظ شیرازی فرزند بهاءالدین معروف‌ترین شاعر عارف قرن هشتم و یکی از چهار تن از بزرگترین شاعران ایران است که معروف جهان شده‌اند. در باب این استاد فناناپذیر و بی‌نظیر که او را لسان‌الغیب و ترجمان‌الاسرار لقب داده‌اند اشارتهائی در بسیاری از کتابها مانند تذکره‌الشعراء دولتشاه سمرقندی که بعد از فوت اوست تا مجمع‌الفصحا و ریاض‌العارفین تألیف رضاقلی خان همه مشتمل بر نام و شرح مختصری از حالات وی ‌می‌باشد ولیکن هیچ

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها